این مطلب توسط تیم مرکز آمین و دکتر فتانه محمدی تهیه شده است :
هر رابطهای دو هدف یا انگیزه را در ذات خود دارد؛ یکی گفتنی و دیگری ناگفتنی.
مثالهایی از گفتنیها: "اخلاقش رو دوست دارم،" "شخصیت پختهای داره،" یا "آدم مسئولیتپذیر و با وجدانیه.". اینها را به راحتی میتوان بر زبان آورد و اساساً اگر نباشند شکلگیری روابط ناممکن میشود.
مثالهایی از ناگفتنیها: "اگر تو در کنار من باشی میتونم به دیگران پُز بدم"، "میخوام بر تو مسلط شوم تا احساس کنم برای خودم کسی هستم" "میخواهم ضعیفنوازی کنم تا فضیلتی فراتر از سایرین داشته باشم". اینها چیزهایی هستند که اولاً به دستاوردهای ما در حوزه عزت نفس مربوط میشوند، ثانیاً هرگز بر زبان آورده نمیشوند.
گفتنیها ما را فریب میدهند، نه فقط خودمان را بلکه طرف مقابل را. فریبی که هیچ یک از ما از آن آگاهی نداریم و مثل شاخ و برگی که روی تله، پهن شده باشد ما را در دام میاندازد. گفتنیها را میتوان از حرفها فهمید اما ناگفتنیها را فقط از اعمال. گفتنیها در کوتاه مدت رو میشوند اما ناگفتنیها زمان طولانیتری نیاز دارد.
آلفرد آدلر اثرگذارترین چهره تاریخ روانشناسی، ناگفتنیها را فیکشن و گفتنیها را کانترفیکشن مینامید. کانترفیکشنها لایهای اجتماعپسند و ظاهراً عقلانی فراهم میکنند تا در پسِ آن فیکشنها به عمل درآیند.